معنی نویسنده بریتانیایی
حل جدول
میلن
موریه
شاو
مخترع بریتانیایی
ارک رایت
خودروساز بریتانیایی
لندرور
دریانورد بریتانیایی
آرتور ادواردز
بن اینسلی
ج
جیمز ماتسون
جرج راجر
ک
ساسکیا کلارک
جان گرتون
م
الن مکآرتور
نیکلاس مونسرات
ویلیام جاردین
روزنامه بریتانیایی
دیلی میل
فارسی به عربی
بریطانی
فارسی به آلمانی
Britisch, Englisch
واژه پیشنهادی
نویسنده و مرد متشخص
روزنامه بریتانیایی
گاردین
خودروساز بریتانیایی
روور
بازیگر بریتانیایی
دنچ
لغت نامه دهخدا
نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).
تعبیر خواب
اگر چیزی نوشت و نویسنده بود، دلیل که به حیله مال از مردم بستاند. - حضرت دانیال
معادل ابجد
879